سه شنبه 6 فروردین 92
امروز صبح زهرا سادات هنوز خواب بود و اونو به باباش سپردم خودم رفتم کمک مامانی که مهمون داشت و ساعت ١٠ بود که زهراسادات همراه باباش با موتور اومدن و هی میگفت مامان یخ زدم هوا سرد بود بعد که مهمونها اومدن تا عصر با بچه ها بازی کرد و خوش گذروند ولی یه استرس اساسی بهمون وارد شد گوشی بابای زهرا سادات گم شده بود و ما هرکجا بود گشتیم ولی پیدا نشد تا اینکه آخر شب خاله اسما تلفن کرد و گفت که بابای امیر عباس گوشی رو دست بچه هادیده که داشتن باهاش بازی میکردن و از دستشون گرفته و خدا رو شکر که گوشی پیدا شد بابای زهرا سادات که خیلی حالش گرفته شده بود خوشحال شد ...
نویسنده :
مامان حمیده
11:52